صدرالدین کاشف دزفولی

زندگینامه و آثار -نقل مطالب با ذکر منبع بلا مانع است.

صدرالدین کاشف دزفولی

زندگینامه و آثار -نقل مطالب با ذکر منبع بلا مانع است.

شرح حال کاشف از روی کتاب مصباح العارفین۱۳۳۲-اهواز

 

 

نسب کاشف

سید بزرگوار را نسب به پیشوای هفتم عالم تشیع حضرت امام موسی بن جعفر منتهی می شود بدین ترتیب که سید صدرالدین بن سید محمد باقر بن سید محمد مهدی بن سید محمد شفیع بن سید مرتضی بن سید حبیب الله بن سید ولی الدین مدفون در محلی موسوم( (به گوشه) واقع بین نورآباد و لیوس در پای کوه گند از کوهستان بختیاری و علت شهرت سادات گوشه بگوشه همانا دفن سید ولی الدین مذکور است که جد ایشان است در گوشه نامبرده) بن سید محمد بن سید احمد بن سید عبدالله بن سید شمس الدین محمد بن سید تاج الدین بن سید شرف الدین بن سید حسین ابن سید عالی بن سید صدرالدین بن سید نظام الدین بن سید محمود بن سید جمال الدین بن سید محمود ابن سید صدرالدین بن سید مظفرالدین بن سید احمد بن سید عبدالله بن سید الامام الهمام والبدر التمام ابوالحسن موسی ابن جعفر صلوات الله و سلامه علیه.

تولد کاشف

 ولادت سید بزرگوار در آخر شب یکشنبه (18) ماه صفر سنه یکهزار و یکصد و هفتاد و چهار هجری قمری در شهر دزفول واقع شد.

دوران کودکی و بدایت کاشف

سید عالی مقام در ایام کودکی بتحصیل علوم اسلامی مشغول شد و در ضمن شوق مفرطی بخواندن اشعار اولیا و کتب عرفاء بهم رسانید و کمکم بریاضات و عبادات پرداخته بقدری که در دوره سال جند اربعین صائم می بود ولی روزه خود را از والدین خود مخفی می داشت و هر روزه دو عدد نان و دو عدد پول (ده دینار) از والدین خود گرفته و بنام حفظ دروس در محل خلوت از شهر خارج می شد نان و پول را بفقرای بین راه میداد و خود به بالای رودخانه در محلی موسوم به (کهف سه در) میرفت و مشغول عبادت می شد و در این اوقات خوابهایی نیز می دید که بعضی از آنها بقلم مبارک شیم خود ترقیم فرموده چنانکه میفرماید-در ایام شباب که عقل طفل هنوز بحد رشد نرسیده شبی چون زلف مهوشان تار این مست شراب غرور زندگانی با احوال پریشانی بخواب رفتم در آن واقعه چنان دیدم که در خانه هستم که در آنجا آل عبا تشریف دارند و کاسه در پیش آنها گذاشته بود و در آن چیزی بود از ماکولات اما نمیدانستم چه بود و آن عالی حضرات از آن تناول می نمودند ناگاه چشم حضرت رسالت (ص)بر این حقیر افتاد فرمود بیا با ما در خوردن رفاقت کن جون حقیر بحکم و اطیعوالرسول اجابت آنحضرت را واجب دانستم و پیش دویدم و ایشان بر گرد کاسه نشسته بودند و جای حقیر نبود بنشینم لهذا از پشت سر آن ماه تمام . امام همام و رهنمای جمله انام دست دراز کردم در میان کاسه گذاشتم و ظن غالب آن است که از آن لقمه خوردم از کثرت شوق و محبت اهل عصمت از خواب بیدار شدم از آن خوالب در خود وجدی و شوری دیدم و طبع خود را موزون مشاهده نمودم و نگفتن اشعار مایل شدم چون سن این حقیر اقتضای کمال نمینمود در کلام ذوقی نبود- باز فرماید در خواب از عالم جسمانی بفضای قدس روحانی چون شهباز روح ملکوتی همراز قدسیان شدم ، در آن واقعه خود را در مکانی دیدم که ایستاده بودم ناگاه حالتی بخود مشاهده کردم که ورای بیان و تقریر زبان است؛ دیدم که طوطی روح از قفس قالب پرواز کرد و بهوا رفت و تن بجای خود بود و روح بهیئت همین قالب بآسمان عروج نمود آن قدر بالا رفت که زمین از پیش دیده ناپدید شد ناگاه پرده پدید آمد و نوری از آن پرده ساطع بود که آفتاب جهانتاب در سایه آن گم می شد و دیده تاب اشعه آن را نداشت چون قدری بالا رفتم صدائی از آن پرده شنیدم که بعمر خود هرگز چنان صدائی نشنیده بودم و لذتی از آن صدا بردم که لذات دنیا و آخرت در جنب آن ناچیز بودند و چنان مشاهده کردم که گویا اجزای روح من از هم پاشید و هنوز هر وقت که تصور آن صدا می کنم لذت بی حد می یابم و آن صوت مشتمل بود کلامی مثل آن جوابی که موسی در وقت تجلی شنید و جون آن صدا بگوش من رسید از عشق آن صدا برنگ بسمل تپیدم و بی خود شدم ، بعد از بیخودی خود را در همان مکان دیدم که جسم من افتاده بود روح من در آن قالب شده بسجده رفتم و این آیه خواندم چنان که موسی بعد از تجلی خواند«سبحانک تبت الیک و انی اول المومنین» چون از آن خواب بیدار شدم در خود حالت عشقی یافتم که بوصف در نیاید و وجد و شوری از آن مرا حاصل شد که بگفتن نشاید تا مدت سه روز بلکه هفت روز هر که با من حرف میزد مرا حالتی دست میداد نزدیک به بیهوشی و طالب انزوا و گوشه گیری شدم ، از آن وقت مصاحب اهل حال شدم و باین سبب بطلب اهل تحقیق بسعی ریاضت و مجاهده کوشیدم در آن چند روز قوت خیال من چنان بود که روزی زیاده از صد شعر میگفتم بغیر از احوالاتی دیگر که بحقیر روی داد.

قطب و مراد کاشف 

سید عالی قدر اعلی الله مقامه مرید و سر سپرده مرحوم آقا میرزا محمد بید آبادی اصفهانی بوده و کتبا از آن مرحوم اجازه خواسته است و آن مرحوم نیز سید را بمریدی پذیرفته و کتبا اجازه ذکر باو داده و آن نامه و اجازه کتبی تاکنون موجود است.

مسافرتهای کاشف  

 سید جلیل القدر را مسافرتهائی بکرمانشاه و عراق و تهران و شیراز و خراسان و عراق عرب بوده و به آذربایجان نیز رفته و قبر شیخ صفی را زیارت کرده و قریب دو سال نیز در نهاوند اقامت نموده از این جهت بر صاحب قصص العلماء مشتبه شده و ایشان را سید صدرالدین نهاوندی نوشته است و قطعا اشتباه کرده است.

شهرت کاشف

سید عالی مقام در اندک زمانی بزهد و عبادت و استجابت دعوات و قدس و ورع چنان شهرت یافت که اغلب اهالی خوزستان بلکه غرب و جنوب ایران غاشیه ارادتش بر دوش کشیدند . حکام دوره فتحعلی شاه و رجال دربار محمدشاه در راه رضایتش میکوشیدند و شفاعاتش را با نهایت افتخار میپذیرفتند.

مولفات کاشف 

سید محترم را قوه قلم غریبی بوده و مولفات بسیاری دارد در علوم مختلفه از توحید ، حکمت، منطق و چند دیوان شعر که بیش از یکصد هزار بیت توحیدی در آنها یافت میشود. مولفات ایشان قریب یکصد مجلد است .

وفات کاشف

 سید بزرگوار در شب نیمه ماه شعبان سنه-1258 قمری در دزفول در سن هشتاد و چهار سالگی وفات نموده طایر روح پر فتوحش از تنگنای قفس تن بفضای بی منتهای روضه رضوان پرواز  و بر شاخسار جنان آشیان گرفت و ماده تاریخ فوت آنمرحوم این است(آشیان خلد برین-1258) و جنازه اش را بشهرستان مقدس و مذهبی کربلا نقل نموده [و در بین رواق و حرم مطهر ابا عبدالله الحسین (ع)] دفن نمودند.