صدرالدین کاشف دزفولی

زندگینامه و آثار -نقل مطالب با ذکر منبع بلا مانع است.

صدرالدین کاشف دزفولی

زندگینامه و آثار -نقل مطالب با ذکر منبع بلا مانع است.

رباعی دیگری از کاشف

رباعی دیگری از قطب العارفین سید صدرالدین کاشف دزفولی

دیدار تو در هر دو جهانم مطلب

                              عشق تو مراست بهتر از صد منصب

زلف تو گرفته ام بکف در دو جهان

                               هر چند که رفته ام برون از مذهب

اجوبه ملا خلیل قزوینی-ره-۳

و امّا مسئلة سوّم که از حقّیّت طریقة فقهاء و صوفیّه سئوال کرده بودند باید دانست که راه دین یکی است، حق تعالی یک پیغمبر فرستاد و یک شریعت مقرّر ساخت و لیکن مردم در مراتب عمل و تقوی مختلف می باشند و جمعی از مسلمانان که عمل به ظواهر شرع شریف نبوی-صلّی الله علیه و آله- کنند و به سنن و مستحبّات عمل نمایند و ترک مکروهات و شبهات کنند و متوجّه زواید دنیا نگردند و پیوسته اوقات خود را صرف طاعات و عبادات کنند و از اکثر خلق که معاشرت ایشان موجب تضییع عمر است کناره جویند ایشان را مؤمن زاهد متّقی می گویند و مسمّی به صوفیّه نیز ساخته اند زیرا که در پوشش خود از نهایت قناعت به پشم گنده که خشن تر و ارزان ترین جامه هاست قناعت می کردند و این جماعت زبدة مردم اند و لیکن چون در هر سلسله [ای] جمعی داخل می شوند که آنها را ضایع می کنند و در هر فرقه[ای] از سنّی و شیعه و زیدی و صاحبان مذاهب باطله می باشند تمیز میان اینها باید کرد چنانچه علماء که اشرف مردم اند میان ایشان بدترین خلق می باشند و یکی از علماء شیطان است و یکی ابوحنیفه است و همچنین میان صوفیّه، سنّی و شیعه و ملحد می باشند و چنانچه سلسله [ای] شیعه در میان این امّت از سلسله های دیگر ممتاز بوده اند، همچنین سلسلة صوفیّه شیعه از غیر ایشان ممتاز بوده اند و چنانچه در عصرهای ائمّة معصومینصلوات الله علیهم اجمعین- صوفیّة اهل سنّت معارض و معاند صوفیّة اهل حق بوده اند بدین معنی شواهد بسیار است اوّل آنکه ملّا جامی که نفحات را نوشته و به اعتقاد خود جمیع مشایخ صوفیّه را ذکر کرده است حضرت سلطان العارفین و برهان الواصلین شیخ صفی الدّین-نورالله برهانه- که از آفتاب مشهورتر بوده و در علم و فضل و حال و مقام و کرامات از همه بیش بوده ذکر نکرده است و از مشایخ نقشبندیّه و غیرایشان جمعی را ذکر کرده است که به غیر از اوزبکان نادان دیگری نام ایشان نشنیده و همچنین سیّد بزرگوار علی بن طاووس که صاحب کرامات و مقامات بوده و شیخ احمد بن فهد حلّی که در زهد و ورع و کمال مشهور آفاق بوده و کتب او در دقایق اسرار صوفیّه مشهور است و امثال ایشان از صوفیّه امامیّه از برای تعصّب و مخالفت طریقة آن، ایشان را ذکر نکرده است؛ دوّم صوفیّة شیعه همیشه علم و عمل را با یکدیگر جمع می کردند و در زمانهای تقیّه مردم را به ریاضت و مجاهدات از اغراض باطله صاف می کردند و به حلیه علم و عمل ایشان را محلّی می کردند و بعد از آن دین حق ائمّة اثناعشر علیهم السّلام- را به ایشان القاء می کردند و صوفیّه که تابع طریق اهل سنّت اند مردم را منع از تعلّم علم می کنند زیرا می دانند که با وجود علم، کسی عمر را بهتر از امیرالمؤمنین علیه السّلام- نمی داند، پس باید جاهل باشند که این قسم امر باطل را قبول کنند، چنانچه شیخ صفی الدّین رضوان الله علیه- چندین هزار کس را به این طریقة مستقیمه به دین حق تشیّع آورد و از برکات اولاد امجاد آن بزرگوار-ادام الله تعالی برکاتهم- عالم به نور ایمان منوّر شد و علم شیخ رضی الله عنه- به حدّی بود که فضلای آن عصر در هر امر مشکلی که ایشان را پیش می آمد پناه به علم کامل او که از اجداد بزرگوار خود به میراث داشت می بردند، چنانچه از والد خود شنیدم که از شیخ بهاء الدّین محمّد علیه الرّحمه- روایت می کرد که روزی حضرت شیخ در مسجد اردبیل مشغول مباحثة علوم دینیّه بودند و جمعی دیگر از علمای آن عصر باز در آن مسجد مشغول درس بودند، یکی از آن علماء در اثنای درس به آن حدیث رسید که اهل سنّت روایت کرده اند که حضرت رسالت-صلّی الله علیه و آله- در نماز عصر سهو کرد و چون دو رکعت نماز کرد، سلام گفت، یکی از صحابه گفت یا رسول الله آیا نماز را خدا کوتاه کرد یا شما فراموش کردید؟ حضرت فرمود که هیچیک نبود. پس شاگردان اعتراض کردند که چون تواند بود که حضرت رسول(ص) دروغ بگوید؟! استاد ایشان از جواب عاجز شد، به نزد عالم دیگر رفتند او نیز از روی عجز ساکت شد و از چند عالم دیگر پرسیدند و از هیچ یک جواب شافی نشنیدند تا آنکه به خدمت شیخ-رضوان الله علیه- آمدند و گفتند که آیا راوی این حدیث را دروغ نقل نکرده است، یا حضرت رسول(ص) العیاذ بالله دروغ گفته است؟ شیخ نخواست که تکذیب روایت ایشان کند، فرمود که هیچ یک نبود و لیکن چون نماز معراج مؤمن است و چون نماز به آخر می رسد مؤمن کامل به مقام حضور می رسد و مناسب حضور آنست که سلام بکنند و برای این سلام در آخر نماز مقرّر شده است و در آن روز سیر حضرت رسول صلّی الله علیه و آله- در مراتب قرب الهی تندتر از روزهای دیگر بود و زود به مقام قرب وصال حضرت ذوالجلال رسید به این سبب در تشهّد اوّل سلام گفت؛ پس نه پیغمبر دروغ گفته و نه راویان دروغ گفتند. پس آن گروه آن جواب را پسندیدند و از حسن جواب شیخ متعجّب گردیدند و وفور علم و کمال آن مقرّب ملک متعال بر ایشان ظاهر شد. سوّم آنکه اولاد امجاد آن جناب که طریقة مستقیمة او را می دانسته اند پیوسته تکریم و تعظیم علمای دین می کردند و بنای امور دینی و دولت را بر گفتة ایشان می گذاشتند و صوفیان صافی طویّت را که به هدایت ایشان ارشاد می یافتند امر می کردند که به شرایع دین عمل کنند و از علماء أخذ نمایند چنانچه سلطان سلاطین و مروّج دین متین، شاه اسماعیل حشره الله مع آبائه الطّاهرین-، خاتم المجتهدین شیخ علی بن عبدالعال را از جبل عامل طلبیده و او را اعزاز و اکرام بسیار نموده و پیوسته در مسائل دین به او رجوع می فرمود و بعد از آن جناب پیوسته این طریق مسلوک بود. چهارم آنکه طریقة صوفیّان عظام که حامیان دین مبین بودند در ذکر و فکر و ریاضت و ارشاد به طریقة صوفیان که مشایخ منسوبند به آن، و چرخ زدن و سماعی کردن و برجستن و شعرهای عاشقانه خواندن در میان ایشان نمی باشد و به غیر تهلیل و توحید حق تعالی و توسّل به انوار مقدّسة ائمّه طاهرین-صلوات الله علیهم اجمعین- و حمایت حامیان شیعیان امیرالمؤمنینعلیه السّلام- چیزی در میان ایشان نیست و اینها همه موافق شریعت مقدّسه است و لهذا نوّاب خاقان خلد آشیان-احلّه الله بحبوحه الجنان- در فرمان ارشادی که برای صوفیان و حامیان این دودمان نوشتند و به اطراف فرستادند، فرمودند که جمیع اوامر که در شرع متین و دین مبین ائمّة طاهرین وارد شده است در آن درج نمایند و حضرت شیخ در مقالات در چندین جا مریدان خود را مبالغه می فرمودند در متابعت شریعت مقدّسه و زبان بستن از امری که مخالف ظاهر شرع باشد و نوّاب قدسی جناب شاه اسماعیل به خانقاه های مشایخ اهل سنّت می رسیدند خراب می کردند و حیله و مکرهای ایشان را بر مردم ظاهر می گردانیدند و از جملة آن ها در محلّة ما بقعه[ای] بود که مزار ابواسحاق بوده است و از سقف بقعه چراغی افروخته بوده اند که پیوسته روشن بود و در کتابة آن نوشته بودند این بیت را:

چراغی را که ایزد بر فروزد        هر آن کس پف کند ریشش بسوزد[1]

آن معدن اسرار ربّانی چون آن حالت را مشاهده نمودند که مبتنی بر حیله است مردی را فرستاد و پف کرد و چراغ را خاموش کرد و ریشش نسوخت، پس فرمود که آن عمارت را خراب کردند و ظاهر شد که راهی از سقف عمارت به خانة متولّی ساخته بودند و از آن راه فتیله و روغن به چراغ می رسانیده اند. و ایضاً بسیاری از علمای دین طریقة مرضیّة صوفیّه حق را داشته اند و اطوار و اخلاق ایشان مباین این جماعت بوده مانند شیخ بهاء الدّین محمّد-رضوان الله که کتب او مشحونست به تحقیقات صوفیّه و والد مرحوم فقیر از او تعلّم ذکر نموده بود و هر سال یک اربعین به عمل می آورد و جمع کثیر از تابعان شریعت مقدّسه موافق قانون شریعت ریاضت می داشتند و فقیر نیز مکرّر اربعین ها به سر آورده ام و در احادیث معتبره وارد شده است که هر که چهل صباح اعمال خود را برای خدا خالص گرداند حق تعالی چشمه های حکمت از دل او به زبان او جاری می گرداند، پس از این شواهد و دلایل که ذکر آنها موجب تطویل کلام است باید که بر شما ظاهر باشد که این سلسلة عالیّه را مروّجان دین مبین و هادیان مسالک یقین اند با سایر سلسله های صوفیّه که سالک مسالک اهل ضلال اند ربطی نیست و ایشان برای ترویج امر خود به این سلسلة عالیه خود را منسوب می گردانند و باید دانست که آنها که تصوّف را عموماً نفی می کنند از بی بصیرتی ایشان است که فرق نکرده اند میان صوفیّة شیعه و صوفیة اهل سنّت، و چون اطوار و عقاید ناشایسته از اینها دیده و شنیده اند گمان می کنند که همه چنین اند و غافل شده اند از آنکه طریقة خواص شیعیان اهل بیت علیه السّلام- همیشه ریاضت و مجاهده و ذکر خدا و ترک دنیا و انزوا از اشرار خلق بوده و طریقة صوفیّة حق، طریقة ایشان است و سالها است که شیعه به برکت آثار و انوار ایشان در مهد امنیّت و رفاهیت اند و علانیّه ترویج دین مبین و نشر آثار ائمّة طاهرین(ع) و لعن اعدای ایشان مشغول اند و از زمان حضرت رسول-صلّی الله علیه و آله- تا ابتدای ظهور این دولت عالیّه هرگز فرقة محقّة امامیّه را چنین دولتی میسّر نشده بود که علانیّه به شرایع دین امامیّه عمل کنند و بر منابر و منارات اعدای دین را لعنت کنند و از شرّ مخالفان دین ایمن باشند و مجملاً باید دانست که در همه امور افراط و تفریط خوب نیست و طریقة حق، طریقة وسط است چنانچه حق تعالی فرموده: «و کذلک جعلناکم امه وسطاً»[2] و اگر در آنچه گفتم تفکّر نمایند در هر باب حق بر شما ظاهر می شود-والله یهدی من یشاء الی صراط مستقیم و الحمد لله اوّلاً و آخراً و صلّی الله علی محمّد و آله الطّاهرین.                                                                



[1]- شعر مقتبس است از آیه شریفه «یریدون ان یطفئوا نور الله بافواههم و الله متم نوره و لو کره الکافرون»؛سوره صف:8؛(امثال و حکم، دهخدا علی اکبر، ج2، ص610)؛ ترجمه: «کافران می خواهند تا نور خدا را به گفتار باطل (و طعن و مسخره) خاموش کنند و البته خدا نور خود را هر چند کافران خوش ندارند کامل و محفوظ خواهد داشت.»؛ (القرآن الکریم، ترجمه مهدی الهی قمشه ای)

[2]- بقره:143؛ترجمه:«و ما همچنان شما (مسلمین) را به آیین اسلام هدایت کردیم و به سیرت نیکو بیاراستیم؛(القرآن الکریم، ترجمه مهدی الهی قمشه ای)  

اجوبه ملا خلیل قزوینی-ره-

با یادآوری یکی از دوستان عزیز این رساله را با اجوبه ملا خلیل قزوینی-ره- مطابقت دادم و متوجه شدم که آری، این رساله علامه همان رساله ای است که مشهور به اجوبه ملا خلیل می باشد. قسمت دوم رساله این چنین است:

« مسئله دوّم، که طریقة مجتهدین و اخباریین را سئوال فرموده بودند از جواب سئوال سابق جواب این مسئله نیز قدری معلوم می شود و مسلک این فقیر در این باب وسط است و افراط و تفریط در جمیع امور مذموم است و بنده مسلک جماعتی را که گمان های بد به فقهای امامیّه می برند و ایشان را به قلّت تدیّن متّهم می کنند خطا می دانم و ایشان اکابر دین بوده اند و مساعی ایشان را مشکور و زلّات ایشان را مغفور می دانم و همچنین مسلک گروهی که ایشان را پیشوا قرار می دهند و مخالفت ایشان را در هیچ امر جایز نمی دانند و مقلّد ایشان می شوند درست نمی دانم و عمل به اصول عقلیّه که از کتاب و سنّت مستنبط نباشد درست نمی دانم و لیکن اصول و قواعد کلّیه که از عمومات کتاب و سنّت معلوم شود با عدم معارضة نص به خصوص اینها را متبع می دانم و تفصیل این امور در مجلّد آخر بحارالانوار مذکور است.»