صدرالدین کاشف دزفولی

زندگینامه و آثار -نقل مطالب با ذکر منبع بلا مانع است.

صدرالدین کاشف دزفولی

زندگینامه و آثار -نقل مطالب با ذکر منبع بلا مانع است.

غزل۴

* منم غریب و ستم دیده در دیار فراق

                                    قرین محنت و غمهای روزگار فراق

منم اسیر بقیه سپاه زلفین اش

                               بدست او شده ام خسته و فکار فراق

ز دیده اشک فشانم بروز تیره خویش

                              فتاده ام ز جفای تو در کنار فراق

نتیجه عکس دهد روز بخت گشته من

                               بلبل وصل نماید بمن نهار فراق

              ز بسکه دور فتادم ز پیش او کاشف

              شدم بدیده پر خون همیشه یار فراق[1]



[1] - راجی علی ،تاریخ علماء و روحانیت دزفول، جلد 2،بهار1382، زائر، قم، چاپ اول، ص 541

جوابیه کاشف به مرحوم بید آبادی

جوابیه کاشف به مرحوم بید آبادی

در طریق عرفان داشتن یک پیر و مراد برای سالک که وی را به سر منزل مقصود رسانده و از پیچ و خم های زندگی برهاند لازم می باشد . خواجه حافظ شیرازی در همین مضمون آورده است:

ترک این مرحله بی همرهی خضر مکن          ظلمات است بترس از خطر گمراهی

 سید صدرالدین کاشف دزفولی نیزدارای پیر و مرادی بوده است بنام آقا میرزا محمد بید آبادی اصفهانی که بین کاشف و مرحوم بیدآبادی نامه هایی رد و بدل شده است که در زمینه ارشاد و عرفان بوده است و مرحوم بیدآبادی دستورات عرفانی خود را به کاشف ذکر می نمودند؛ همچنین کاشف به شاگردان خود نیز مکاتباتی داشته است که از جمله آنها شیخ علی میرزا یکی از شاهزاده های قاجار بوده است. بهرحال یکی از نامه های موجود که مرحوم علامه سید علی کمالی در کتاب عرفان و سلوک اسلامی آورده اند این چنین می باشد:

(قسمتی از نامه جوابیه ای که خدمت عارف کامل مکمل آقا محمد بید آبادی مرقوم داشته

 بخدمت عالیجناب معلی القاب معروض می دارد که اعلا رقمه .... کالوحی من السماءشرف نزول...و این حقیر را که فرزند طریقت خوانده اللهم اجعلها لی و اغفرلی مالا یطلع علیه غیرک و ذکری که حضرت صاحبی شفقت در حق این بنده رو سیاه کرده که با تذکر معنی مداومت نماید سمعا و طاعة و حبا و کرامه بجان و دل خود قبول کردم سیدنا و مولانا این ذکر مجمل است نه عدد دارد نه وقت معین و دیگر ذکر لسانی باید یا قلبی ،چنانچه اهل کشف و عرفان نوشته اند و موقوف بریاضت نفس هست یا نه و شروط و آداب آن را علی التفصیل شفقت درباره این بنده ذلیل نمایند .سیدنا و مولانا قال الشیخ سینحنا (عبارت ناخوانا)  البهائی قدس سره فی کتابه الموسوم باربعین الحدیث فی سمات العارفین و خامسها الذکر والمراد به الذکر اللسانی و قد اختار و اله کلمةالتوحید لاختصاصها بمزایا لیس هذا محل ذکر؛ هرگاه شفقت و مرحمت نسبت با فقیر دارد آنحضرت این کلام شیخ را بیان فرمایند که گره دل بیچارگانرا بگشایند ملتمس انکه حضرت مطاعی این فقیر را سرافراز فرمایند بتالیف رساله ای در مقامات و سلوک سالکین از اعتقادات آن صاحبیم که این خاکسار غلام آنحضرت است السلام علیکم و رحمة الله و برکاته. )[1]



[1] - کمالی،سید علی ،عرفان و سلوک اسلامی،ص124،چاپخانه رودکی،1368ه.ش

غزل ۳

*پناه انس و جان کاشانه ماست

به از فردوس اعلی خانه ماست

هرآنکس حرمت این خانه دارد

توان گفتن که او جانانه ماست

هزاران گنج عرفان و قناعت

نهان از حق در این ویرانه ماست

نگه هر کس ندارد حرمت او

بود گر آشنا بیگانه ماست

بشمع دل که آن نوری است برطور

همه روحانیان پروانه ماست

انالحق گویم و حق گوید از لطف

معافش کن که او دیوانه ماست

 

قفس گر بشکند این مرغ لاهوت

رود تاعرش کانجا لانه ماست

برندان خراباتی بگویید

می مستان در خمخانه ماست

شدم غواص بحر عشق و دیدم

در او پنهان در یکدانه ماست

بنامحرم مگو اسرار کاشف

برادر گر بود بیگانه ماست[1]



[1] - عرفان و سلوک اسلامی-سید علی کمالی ص130